- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
دلـم تنگ پیمبر بود، پیـغـمـبر شدی اکبر هوای رزم مولا داشتم حـیدر شدی اکبر تو را با خون دل اینسان بزرگت کردهام بابا قدم خم شد شکستم تا کمی اکبر شدی اکبر تو را در اوج خوبیهای دنیا دیدم و حالا تصور میکنم حتی از آن بهتر شدی اکبر به وقت صلح لبریز از کرامت چون حسن بودی زمان جنگ چون عباس جنگاور شدی اکبر قیامت قامتت، خشمت جهنم، خندهات جنت چقدر این روزها در باورم محشر شدی اکبر گلی بودی که بر بال عقابی پَر زدی رفتی ولی با حملۀ سر نیزهها پرپر شدی اکبر علی اکبر به میدان نبرد خویش میرفتی نگاهت میکنم دهها علی اصغر شدی اکبر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
ای مـصـحـف پـاره پـارۀ مـن خـورشـیـد و مه و ستـارۀ من آیــات جـدا جـدا ز شـمـشـیــر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد قــرآن آیــه آیـۀ مـن پــاره پــاره شــد داغ رسـول بـود بـه قـلـبـم ز کـودکـی تکـرار آن به داغ جـوانـم دوبـاره شـد با زخم فرق چاک تو و زخم قلب من زخـم درون قـاتـلـت امروز چـاره شد وقتی که آب خـواستی از من نـدادمت آتش بـلـنـد از جـگـر سنگ خـاره شد وقـتـی زبـان خود به دهـانـم گـذاشـتی از هُـرم تـشنگی ت وجودم شراره شد تـنـهـا نـه آه، راه نـگـاه مــرا گـرفـت از دیـده ام گـرفـتـه تــوان نـظـاره شـد هر کس رسید بر تن پاک تو زخم زد همچون ستاره زخم تنت بی شماره شد داغت به دل نشست و سرشکم زدیده ریخت بغضم به سینه ماند و کلامم اشاره شد تیغ سقیفه بود که فرق تو را شکـافت ز آنـجـا ستـم به آل پـیـمـبـر هماره شد «میثم» به خاندان پیمبـر چها گـذشت نه رحم بر جوان و نه بر شیر خواره شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
بنـشیـنم و از سوز جگـر ناله برآرم بر صورت خونین تو صورت بگذارم بردار خدا را سری از خاک و دعا کن تا من به سر کشتۀ تو جـان بسپارم رسم است که بر نعش جوان لاله گذارند من لاله به غـیر از شرر ناله ندارم از بس به تنت زخم روی زخم رسیده ممکن نبود زخـم تنـت را بـشـمارم با یاد لب خشک تو ای نور دو دیده جا دارد اگر بر سر نی اشک ببارم در خیمه زبان تو مکیدم جگرم سوخت بگذار زلب های تو یک بوسه برآرم فـریـاد دلـم سر زند از سینۀ (میثم) گـیـرم که ببـندم لب و فـریـاد نیارم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
ماهم فـتاده بر خاک با جسم پاره پاره ای اشک ها بریزید از دیده چون ستاره جزمن که همچو خورشید افروختم دراین دشت کـی پـاره پـاره دیـده انـدام مــاه پــاره ماهم فتاده بر خاک دیدم که خصم ناپاک با تیغ زخم می زد بر زخـم او دوباره در پیش چشم دشمن بر زخمت ای گل من جز اشک نیست مرحم جز آه نیست چاره خـنـدیـد قـاتـل تـو بر اشـک دیـدۀ مـن با آنکه خون بر آمد از قلب سنگ خاره وقـتی لبت مکـیـدم آه از جگـر کشیدم جای نفس برون ریخت از سینه ام شراره ای جای رفته از دست بگشا دو دیده از هم جـانی بـده به بابا حـتّی به یک اشـاره دشمن چـنـین پـسنـدد استاده و بخـنـدد فـرزنـد دیـده بـنـدد بـابـا کـنـد نـظـاره چون ماه نو خمیدم با چشم خویش دیدم خورشید غرقه خون را در یک فلک ستاره دردا که پـیـش رویـم در بـاغ آرزویـم افـتاد بـرگ یـاسـم با زخـم بی شـماره جـسم عزیز جـانم چون دامن زره شد از زخـم هـر پیـاده از تیغ هر سـواره افتاده جسم صد چاک جان حسین بر خاک میثم بر آن تن پاک خون گریه کن هماره
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
ای علی جان چه شده؛ قامت تو تا خورده نـازنـیـنـم چـقـدَر بر بـدنت پـا خورده روی جسمت چقدَر تیر و سنان می بینم اینـهـمه زخـمِ گِران بر دل بابا خورده تا جـوابم نـدهی، دشـمنِ من می خـنـدد به تو شمشیر، به من تیرِ تماشا خورده چه دگرگون شده این چهرۀ پیغمبری اَت چشم زخمی است که بر یوسف لیلا خورده اربـاً اربای همه لـشگـرِ خود را دیـدم چه بلائیست که بر این قدِ رعنا خورده زرِهَـت با بـدنِ پـاره گِـره خورده بهم همه ارکـان تـنت نیـز به یغـما خورده آه، آیـا بـدنـی خُـردتـر از این می شد؟ دنده هایت چـقـدَر ای پسرم جا خورده عـمـه اَت آمــده تـا زنــده بــمــانـم امـا با فـراق تو دگر، رفـتـنم امضا خورده جگرم سوخت علی جان، دل من ریخت بهم این جگرخواریِ داغت، جگرم را خورده همچو مادر، پسرم سینه شکسته شده ای باز انـگـار لگـد پهـلوی زهـرا خورده بردنِ جسم تو تا خـیـمه که تنهـا نشود قـوَتـم رفت ز زانو، کـمـرم تا خورده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
شـکـر خـدا زره ز تـنت در نـیامده با چنگ گـرگ پیرهـنت در نـیامده یک دشت اکبر و پدری پیر و یک عبا حـتـی ز عـهـدۀ کـفـنـت در نـیـامده دارم ز روی خاک جگر جمع میکنم این چند نـیـزه از بـدنت در نیـامده با یک فزع محاسن بابا خضاب شد حرفی زدست و پا زدنت در نیامده برخـیز جـانم آمده از گـریه بر لـبم مـدیـون گـیـسوی پـریـشان زیـنـبـم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
از سـيـنـه اگـر چه میكـشم آه برو حـالا كه شـدي تـشنـۀ اين راه بـرو بابا به فـداي تو چه مـردي شـدهاي قـدري پــســرم مـقــابـلــم راه بـرو
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
عـاقبت جان من از سینه به در میآید بسکه از جوشن تو پـاره جگـر میآید وضـع زخـم سر تو دیـدم و گـفتم تنها این چـنین زخـم عـمیـقی ز تبر میآید
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
به خـدا هیچ کـسی مثل تو اکـبر نشده پـسرم هیچ کسی مثـل تو بـیپـر نشده رفتنت ولولهای در حرم انداخته است عمهات هیچ کجا اینهمه مضطر نشده ارباً اربا شدهای سرو صنوبر، به خدا بـدن هیـچ کـسـی مثـل تو پـرپـر نشده بعـد تو خاک دو عـالم به سر این دنیا پـسـرم دیـدۀ من غـیـر غـمت تر نشده خیز و یک جنگ نمایان دگر کن پسرم تا پدر دست خوش خـندۀ لـشگـر نشده غـیـرت هـاشمیت را به همه ثابت کن تا که دست احـدی راهی معـجـر نشده تکههای بدنت را که در اینجا پخش است پیش هم چیدم و افسوس که پیکر نشده
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بی عصا آمد عصایش را زمین انداخـتند پیش چشمش مصطفایش را زمین انداختند حل مشکلهای هر پیری جوانش میشود آه این مشکـل گشایش را زمین انداخـتـند بار دیگر بین کوچه پهلوی زهرا شکست بار دیگر مجـتـبـایـش را زمین انداخـتـند دست بر روی محاسن داشت مشغول دعا احـتـرام ربّــنـایـش را زمیـن انـداخـتـنـد این علی اکبر دگر صدها علی اصغر است تـکّـۀ آیـیـنـههـایـش را زمیـن انـداخـتـنـد بود آویـزان مرکـب نـای افـتـادن نداشت با کـمـر افتاد و پـایـش را زمین انداختند نـوبـت کـار جـوانـان بـنـی هـاشـم شـد و پیش بـابـایش عـبـایـش را زمین انداختند چند عضو پیکرش را از زمین برداشتند چند قـسمت از تـنـش را چند جا انداختند
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
سخت است ببیند پدری کُـشته پسر را اینگونه کند خـم پـسری پشت پـدر را سخت است که بییـار بماند دم پیـری آن ریش سفیدی که ز کف داده ثمر را بر نیزه غربت زده تکیه، پسرش رفت این مرد حسین است که انداخت سپر را دنبال علی رفت محاسن به کـفش بود حس کرد به برگ گل خود سوز خطر را گم کرد رکاب این پدر پـیر و جوانش با رفـتـن خود برد ز او نور بصر را ای کاش بگـوید سخـنی با پدر خویش شاید که بگـیرد کمی از سوز جگر را وای از دل ارباب که جان داد همین دید سر نیزه بیرون زده از پشت کـمر را پهلـوی شکـسته شـدهاش کرد تـداعـی یـاد لـگـد و مـادر و سنـگـیـنـی در را ای وای پدر مُرد کـنار پسرش، کـاش شخـصی برساند به ابالـفضل خـبر را در هـلـهـلـۀ چـشم سفـیـدان نظر تنگ سخت است ببیند پدری کـشته پسر را
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
چقدر پشت سرت نغـمـۀ یا رب کردم روزها را به تماشای قـدت شب کردم به قد و قـامت و قد قـامت زیبات قسم عـدّهای را بـه اذان تـو مـقـرّب کـردم هر زمانی که سوار آمدی از راه علی من تماشای نبی بر روی مرکب کردم از لبت آتش هـجـران به زبـانـم افـتـاد دورتر میشدی آنقدر که من تب کردم حرم از طرز وداع تو اسارت فهـمـید گریهها بود که بر غربت زینب کردم هرچه کردم دگـر انگـار پیمـبر نشدی در عـبا جسم تو را هر چه مرتب کردم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
ای اکـبـرم که ثـانی روی پـیــمــبـری آیـیــنـۀ مـحـمـد و بـازوی حــیــدری! ای بهـتـرین مـحـدثِ شبـهـای حـادثـه !لب باز کن که شمس و قمر هست مشتری! لیلا، تب تو را به جگـر داشت یوسفـم داغ است در هـوای تو بـازار دلـبری قربان لحن پرسشیات ای عصای دست! "این راه؛ بر حق است..." خودت مطمئن تری! ای اولین شـهـیـد بنی هـاشـم! الـسـّلام ای شهد تـازهای که رسیـده و نـوبری چندیست رازهای مگو در زبانم است گاهـی بـهـانـۀ بـغـلت ورد جـانم است لب باز کن...زبان به زبان گوش کن مرا سیـراب از مـعـارف آغـوش کـن مرا باور کن از تو تشنه ترم جان من!علی! خـاتـم بنـوش...آه! سلیمانِ من! عـلی! آرامـتـر بـرو...کـه به دنـیـای بعـد تو " اُفٍّ لـکِ " بگـویم از ایـنجـای بعد تو یا ایـهـا الـعـزیـزِ دلِ مـضـطـرِ حسین یا ایـهـاالـمـزمّـلِ خـون پـیـکـرِ حـسین از بـیـن تیـغ هـلـهـلـهها رهـسپـار شو ای جـان زخـم خوردۀ خاکستر حسین هرجا نگـاه میکـنم از تو نشانه ایست هـستی و نـیـستی! نفـسِ آخـرِ حسیـن! یک لحظه چشم باز کن ای رودِ جاریام ای چـشمۀ جـگـر...علیِ اکـبـرِ حسین لختی بخـنـد و لختۀ لب را جـواب کن با بوسهای محاسن من را خضاب کن تـسبـیـحِ دانـه دانـۀ من! جـانِ بر لـبـم! ای رازِ سر به مهرِ نفـسهای زیـنـبم! عون و محمد ش تویی و عشق بیحدش اصلا عجـیب نیست اگر بشکـند قدش آییـنه کـاری است سـراپـای قـتـلـگـاه! دستِ عبا به دست بنی هاشم است...آه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خَلق و خُلق نبوی سیرت پیـغـمبر داشت اربـاً اربـا بـدنی در وسط محـشر داشت قـرة العـیـن حرم بود و حـرم دیـد عـلـی به تن پارۀ خود صفحهای از خنجر داشت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
سوی میدان رفتنت اصرار میخواهد مگر؟ شوق چشمت از پدر انکار میخواهد مگر؟ دورۀ تحصیـلیت در مکـتـب عـباس بود با وجودت لشگرم سردار میخواهد مگر؟ اکـبـرم پـشت و پـنـاه تو دعـای عـمـهات اکــبـرم نـام قـشـنـگ تـو نـوای عـمـهات در کشاکشهای جنگیدن صدایت قـطع شد سـنگ آمـد نـالـۀ یـا ربـنـایـت قـطـع شـد جـرم تـو حُـب یـدالله اسـت مـثـل مـادرم سیـنـه و بـازوی تو بشکـست مثل مادرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بین هـمـهـمـه به لشگـر کـفّـار آمده بر جـنگ کـوفه احـمد مخـتـار آمده انگار این جـمالِ جمیل پیـمبر است یا حـیـدر است اینکه به پیکـار آمده تا نام خویش را به رجز گفت با سپاه در جبهه پیک خوش خبر انگار آمده نامش علی است، پس به قتالش همه به پیش غـافـل از اینکه حـیـدر کـرّار آمـده دوری زد و به لشگر کفار حمله بُرد چه نعـش ها که روی هم انبار آمده دیدند که حریف قـتـالـش نمیشـوند گـفـتـنـد وقـت حـیـلـۀ پـیـکـار آمـده در این قتال حیلۀ کوفی محاصره است بـد فــتـنـهای ز دشـمـن قــدّار آمـده یوسف کُشان دوباره چرا چاه میکَنَند انـگـار جـنـس تـازه به بـازار آمـده دیگر نشد شجاعت خود را نشان دهد از بس در این مـقـاتـله کـفـتـار آمده آمـیـخـتـه زره به تن پـاره پـارهاش چندین سنان و نیزه به یک کار آمده حالا صدای اکـبر لیلا رسـد بگوش بـابـا بـیـا کـه لـحــظـۀ دیــدار آمـده این نعش قطعه قطعه که ببینی جوان تست با من پیـمـبـر است به گـفـتـار آمده کام مرا به جـام بهـشتـی کـند خنک وقـت وصـال حـضـرت دادار آمـده صورت نمانده تا که پدر بوسهای زند ایـنجـا صـدای خـنـدۀ حُـضّـار آمـده بِین صدای هـلهلهها نـالـهای رسیـد این زینب است لطمه به رخسار آمده برخـیـز زیـنـبم؛ که بَرَد جـسم اکـبـرم عـبـاس بـا دو دیـدۀ خــونـبـار آمـده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
چقدَر تـیر و سنـان در تن اکـبر مـانده خنده بر روی لب این همه لشکر مانده بین این دشت تـمـام تن او پـخـش شده هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده ارباً اربا شده آنگـونـه عـلی اکـبر من که از او در همه جا نفحۀعـنـبر مانده زانـویـم از رمـق افـتاد و زمین افتادم کمرم تا شد از این داغ... شدم درمانده به کـنـار بـدنش خـشک شده این بـدنم از علیاکبر من یک علیاصغر مانده؟! خواستم بوسه زنم بر بـدنش، آه...نشد جای بوسه به تن این گـل پرپر مانده؟ یاد اصوات اذانش جـگـرم را سوزاند حسرت یک نگهش بر دل مضطر مانده به روی پـیـکـر او پیکـر من افـتـاد و خواهرم در بر من دست به معجر مانده کار من نیست علی را ببرم تا به حرم زحـمـت بـردن او دوش بـرادر مـانده خـبـر پـر زدنـش را بـرسـانـیـد حـرم چـشـم بر راهِ پـسر دیـدۀ خواهر مانـده رکن من رفت... چنین خم شدنم جا دارد به خدا رفت ازین لشگـر من فـرمانده
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
چـقـدر سخت کـشیـدی نـفـس آخـر را ریختی در وسط معـرکه بال و پَـر را یـادگـار پـدر خـاک، به خـاک افـتادی رنگ تکـرار زدی خـاطـرۀ مـادر را تو که آیـیـنـه در آیـیـنه رسـول اللهـی چه کسی جمع کند این همه پیغمبر را دانه دانه شـدهای سیب حـرم، مثل انار نیزهای چیده و برده است غنیمت سر را خنجر و تیغ و…عجب آینه کاری شدهای قـاصـد حـادثـه آورده غـمـی دیگر را بوده تابوت تو یک عمر به دوش پدرت آمـده بـیـن عـبـایـش بـبــرد پـیـکـر را هـمـۀ قـافـلـه را از نـفـس انداخـتـهای چـقـدر سخـت کـشیـدی نـفـس آخـر را
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
دو قدم رفت علی و دل یک مرد شکست دل بابای علی ساکت و پُـر درد شکست گفت برگرد علی جــان کمی آهسته برو انــدکــی راه به پیش پــدر خستــه بــرو پسرش رفت و کمی پشت سرش آقا رفت لحظه ای جان حسین از سر او بالا رفت ثــانیه ثــانیــه با رفـتــن او پــیــر شــود آه آقــای غــریـبـم چـه زمیـن گیــر شود عـلــی آمـد به حــرم قلب پــدر شد آرام خـیـمه و زینب آشـفـتـه جـگــر شد آرام گفت بابا جگرم سوخت، لبم بی تاب است همۀ حاجت من خوردن قـدری آب است گفت بابا: که زبــان در دهن من بگــذار تشنگــی را به لب خـسـتــۀ بـابـا بسپــار بــاز برگشت به میــدان پـسر شــاه وفــا وسط عــرصۀ میدان شده طـوفــان بــلا نــاگهــان دوره نمودند عــلی اکــبــر را تنگ کردند به او رهگــذر و معـبــر را یک نفر نیزه زد و یک نفر از راه رسید تـیــغ زد بـر سـرِ اکـبـر و دگر هیچ ندید دست بر گردن اسب و ســر اکبــر پاره اسب گــمـراه شد و خیــمه شده بیـچـاره رفت بین دل دشمن بـدنش خـورد زمین کاش میدید، کسی پشت سرش کرده کمین هرکه زد بر تن او ضربه ای و بلـوا شد قطعه قطعه شده و دور حــرم غوغا شد پدرش خواست از این دشت علی ها ببرد آه سخــت است خـودش یکه و تنها ببرد دست انداخت جگــر های دهن پـاک کند زینب آمد که گریبان ز غمش چـاک کند گـفـت از خــیــمه عبــایی برسـانید فقط بــدن پــارۀ او خــیــمه رســانیــد فــقـط
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
نـقـش بـیـابـان دیــدم آخـر پـیـکـرت را از مـن نـگـیـر اکـبـر نـگـاه آخــرت را داغت تمام خیمه گـاهم را به هم ریخت حـالا چـه گـویـم مـن جواب مادرت را مـن هـم شبـیه خاک صحرا تشنه هستم بـالا بـگـیـر ای شـبه پـیغمبر سـرت را دشمـن مـیـان مـقـتـلت بـا خنـده میگفت حــالا بـیــا بــردار جــسـم اکــبـرت را فــریــاد بابا گــفـتـنـت دیـگــر نــیــایــد از بس که خون پُر کرده راه حنجرت را از زیر بال و پر سرت بیــرون گرفتی باران تیر آمد وضــو در خــون گرفتی گـفـتـم خـدایـا اسـتـجـابـت کـن دعــایـم از مــن نـگـیـر یـارب تـمـام کـربـلایـم این خاک صحرا با صدایت خـو گرفته بـرخیـز از جـا تـا اذان گــویـی بـرایــم هـر تکه ات در بین صحرا شد مکــرّر بــایـد بـچـیـنـم پـیـکـرت را در عبــایـم از کـودکی مـنـزلگهت آغــوش من بود حـالا شـدی نـقـش زمین در زیــر پــایم بـرخـیـز تـا تـنـها نـمانــم عصر امروز ای اولـیـــن ذبـح عــظـیـم در مـنــایـــم نـور مـحـمـد بـین صحــرا مـنجــلی شد در جای به جـای کــربلا پُر از علی شد ای نــور دیـده پـیـش چشمم دلبـری کن در بـیـن مـیدان بـاز کـاری اکـبری کن یکـبـار دیـگر پـا بـچـسـبــان در رکابت هــمــراه ســاقـی حـــرم آب آوری کـن تـو یـادگـار ذولــفـقـار خـیـبـر هـــسـتی بـرخیـز و در مـیدان قیامی حیدری کن خـیـلی عـلی دلـتـنگ روی مـصطفــایم ای شــبـه پـیغـمـبـر کــمی پیغمبری کن روی لبت گـل واژه از آیات حـق خورد در زیر پای نیزه های جسمت ورق خورد در بین صحرا شد زمین گیری دچارت امــا نـشـد چـیــزی کــم از اوج وقـارت داغ جـگـر سـوزت امـانــم را بـــریــده از بس شـمـردم زخـمهــای بی شمارت حــالا بـیـا و چـاره ای کـن تـا که عـمه در بـیـن نـا مـحـرم نـیـایـد بر مــزارت این دور و بر بوی گـلاب و یـاس پیچید انـگــار زهـرا مـادرم شـد هم جــوارت در خاک وخون افتادنت دیگرروانیست برخـیــز از جا عـمـه مـی آیـد کنــارت از زیر بال و پر سرت بیــرون گرفتی باران تیر آمد وضــو در خــون گرفتی
: امتیاز
|